چاق، بیمار و تقریبا مرده

توضیح مختصر: یکی از مشکلات عمده‌ی دنیای فعلی، روی آوردن مردم به عادات بد غذایی است. این‌قدر زندگی سریع شده است که دیگر مردم حال و حوصله‌ی درست کردن غذای مناسب ندارند.

زمان مطالعه: 13 دقیقه

سطح: سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

ترجمه‌ی درس

چاق، بیمار و تقریباً مرده

جو کراس فردی چاق، بیمار و تقریباً مرده بود. او یک کاسب‌کار موفق و بسیار پولدار بود، ولی بدنش در حال فروپاشی بود. او دارای اضافه‌وزن زیادی بود، انرژی بسیار پایینی داشت و به یک بیماری نادر به نام اورتیکاریا (کهیر یا بدن خارش) دچار بود. این بیماری موجب ایجاد خارش‌‌هایی دردناک در تمام بدن او می‌‌شد. او از سال‌‌ها رنج بردن از بیماری‌‌ها و مشکلات بسیار در سلامتی‌‌اش، به ستوه آمده بود. و مجبور بود تا هرروز انواع مختلفی از داروها را برای بیماری‌‌هایش مصرف کند. او به آخرین حد تحملش رسیده بود و دیگر نمی‌‌توانست این وضعیت را تاب بیاورد. او از چاق بودن و بیمار بودن خسته شده بود، و نمی‌‌خواست بمیرد. او ظاهر بسیار بدی پیدا کرده بود، و از همه مهم‌تر، حس و حال بدی داشت. او می‌‌خواست تا مجدداً احساس سلامتی کند، بنابراین، تصمیم گرفت تا اقدامی جدی انجام دهد. او تصمیم گرفت که یک رژیم آبمیوه‌‌ای یا عصاره‌‌ای دوماهه (two-month juice fast) بگیرد، به مدت ۶۰ روز، هیچ غذایی نخورد و تنها آب‌میوه و سبزیجات تازه بنوشد. این تصمیم، زندگی خودش و زندگی بسیاری از کسانی که در مسیر این راه، با آن‌‌ها ملاقات داشت، را متحول کرد.

مردم به عادات بد غذایی روی آورده اند و علاقه ی زیادی به غذاهای کم ارزش پیدا کرده اند.

جو یک استرالیایی است، ولی تصمیم گرفت تا این رژیم آبمیوه‌‌ای را در آمریکا بگیرد. جو عاشق آمریکا و تمامی آن غذاهای چرب‌وچیلی و لذیذ آمریکایی بود. او می‌‌دانست که احتمالاً عوامل وسوسه‌‌کننده‌‌ی وی، در همه جای این کشور وجود و حضور داشتند، ولی می‌‌خواست تا این چالش را انجام دهد. جو تصمیم گرفت تا در طول این دوره‌‌ی رژیمش به دور آمریکا سفر کند و با آمریکایی‌‌ها درباره‌‌ی رژیم غذایی و آبمیوه‌‌ای صحبت کند. او می‌‌خواست که تجربیاتش را با دیگران به اشتراک بگذارد، بنابراین یک فیلم‌بردار را نیز با خود در این سفر به همراه برد و فیلمی را به نام «چاق، بیمار و تقریباً مرده» ساخت.

جو رژیمی دوماهه گرفت که در طول آن فقط آب میوه بخورد.

پس از مدت کوتاهی، جو شروع به از دست دادن وزن و دستیابی به حسی عالی نمود. او دستگاه آب‌میوه‌گیری‌اش را نیز در این مسیر با خود برده بود و در عقب ماشینش به آب‌میوه‌گیری می‌‌پرداخت. جو در طول این مسیر توقف می‌‌کرد و درباره‌‌ی چیزهایی که مردم می‌‌خوردند با آن‌‌ها صحبت می‌‌کرد. جو درباره‌‌ی رژیم آبمیوه‌‌ای خودش به آن‌‌ها می‌‌گفت. برخی از مردم فکر می‌‌کردند که او دیوانه است، ولی غالب افراد از صحبت کردن با او خوششان می‌‌آمد. جو از آن نوع آدم‌‌هایی بود که هرجایی می‌‌رفت دوستانی برای خودش پیدا می‌‌کرد. او درباره‌‌ی افراد قضاوت نمی‌‌کرد و یا به آن‌‌ها نمی‌‌گفت که دارند به شیوه‌‌ی غلطی غذا می‌‌خورند، و فقط درباره‌‌ی کاری که خودش داشت انجام می‌‌داد و از حس سلامتی‌‌ای که از نوشیدن آبمیوه می‌‌یافت با آن‌‌ها حرف می‌‌زد. آمریکایی‌‌ها عاشق غذاهای ناسالم و کم‌‌ارزش (junk food = غذاهای دارای ارزش تغذیه‌‌ای پایین) هستند. اغلب افرادی که جو با آن‌‌ها صحبت می‌‌کرد می‌‌دانستند که این غذاهای ناسالم به آهستگی و به‌تدریج آن‌‌ها را به سمت مرگ سوق می‌‌دهند، ولی امید و میل چندانی به ترک آن‌‌ها و برخورداری از زندگی طولانی نداشتند. آن‌‌ها می‌‌دانستند که این غذاها ناسالم هستند، ولی به چربی، شیرینی و شوری معتاد شده بودند. بسیاری از آن‌‌ها می‌‌گفتند که انتظار ندارند عمری طولانی داشته باشند، ولی شیوه‌‌ی زندگی‌‌شان همین است. آن‌‌ها آگاه بودند که شیوه‌‌ی کنونی غذا خوردنشان ناسالم است، ولی در تغییر دادن این شرایط احساس ناتوانی می‌‌کردند.

جو توانست احساسات مردم را در این رابطه دریابد. بیشتر آمریکایی‌‌ها نیازمند خوردن خوراک‌‌هایی مقوی‌‌تر و مغذی‌‌تر بودند، ولی همه‌چیز غذا صرفاً به تغذیه و قوت مربوط نمی‌‌شود. غذا فرهنگ است. غذا تشکیل‌دهنده‌ی بخش بزرگ و مهمی از شیوه‌‌ی زندگی ما است. ما روزمان را با غذا آغاز می‌‌کنیم. در میانه‌‌ی روز در فعالیت‌‌هایمان وقفه می‌‌اندازیم و سر کارهایمان نیز به غذا خوردن می‌‌پردازیم.

و زمانی که پس‌ازآن به خانه می‌‌رویم نیز مجدداً غذا می‌‌خوریم. و واضح است که ما صرفاً برای زنده ماندن غذا نمی‌‌خوریم. برخی از افراد برای ریلکس کردن یا آرام شدن غذا می‌‌خورند. برخی دیگر در هنگام افسردگی برای بهتر شدن حالشان غذا می‌‌خورند. و بیشتر افراد برای برگزاری جشن و مراسم دورهمی به خوردن می‌‌پردازند. غذا خوردن تشکیل‌‌دهنده‌‌ی بخش عمده‌‌ای از مهمانی‌‌ها، تعطیلات و جشنواره‌‌های ما است. و از همه مهم‌تر آن‌که غذا چیزی است که ما با دوستان و خانواده‌‌مان در آن سهیم و شریک می‌‌شویم. ما با کسانی که دوستشان داریم به غذا خوردن می‌‌پردازیم. غذا تا آن اندازه به بخشی مهم از فرهنگ ما تبدیل شده که اعمال تغییرات بزرگ در ارتباط با آن برای مردم کاری دشوار محسوب می‌‌شود. ولی تمامی افرادی که جو ملاقاتشان کرد تا این اندازه در تغییر خود ناتوان نبودند. او افرادی را نیز دید که آماده‌‌ی تغییر غذاهایشان و متحول ساختن زندگی‌‌هایشان بودند.

یکی از آن افراد، یک راننده‌‌ی کامیون به نام فیل استیپل بود. فیل نیز به‌مانند جو فردی چاق و نزدیک به مرده محسوب می‌‌شد. و او نیز مجبور بود تا برای همان بیماری نادر یعنی اورتیکاریا دارو مصرف کند. او ۱۹۵ کیلوگرم وزن داشت و بیشتر شبیه یک خرس عظیم‌‌الجثه بود تا آدم. او آن‌قدر چاق شده بود که دچار دردهای بدی از این بابت شده بود. کمر و پشتش درد می‌‌کرد، و زانوها و پاهایش نیز دچار آسیب و درد شده بودند. او مجبور به حمل وزن بسیار زیادی بود و درنتیجه به‌زحمت می‌‌توانست راه برود. او یک راننده‌‌ی کامیون بود، بنابراین، بیشتر اوقات روزانه‌‌اش را در حال نشستن پشت فرمان و رانندگی کردن سپری می‌‌کرد. تنها پیاده‌‌روی‌‌ای که می‌‌توانست انجام دهد فاصله‌‌ی کوتاهی در میان کامیونش تا رستوران توقفگاه کامیون‌‌ها بود که در آنجا نیز به خوردن غذاهای چرب و ناسالم موردعلاقه‌اش می‌‌پرداخت. حتی همین فاصله‌‌ی کوتاه از پیاده‌‌روی نیز برای او بسیار دردناک بود. او آن‌قدر چاق بود که نمی‌‌توانست با بچه‌‌هایش بازی کند و از بابت ظاهرش در مقابل آن‌‌ها خجالت می‌‌کشید.

فیل حدوداً چهل سال بیشتر نداشت، ولی دکترها به او گفته بودند که اگر به این سبک زندگی ناسالمش ادامه دهد، مرگی قریب‌‌الوقوع انتظارش را می‌‌کشد.

جو به فیل آموزش داد که چگونه رژیم آبمیوه‌‌ای بگیرد، و پس‌ازآنکه فیل این رژیم را آغاز کرد شروع به وزن کم کردن و تسکین دادن دردهایی نمود که در تمام بدنش آن‌‌ها را احساس می‌‌کرد، و در طول ۶۰ روز، ۴۴ کیلوگرم وزن از دست داد.

او از این موضوع احساس خوبی پیدا کرده بود، ولی قصد دست کشیدن از آن را نداشت. او نیازمند آن بود تا دوباره غذا خوردن را شروع کند، ولی نه به سبک آن رژیم غذایی معمول آمریکایی‌‌ها. آمریکایی‌‌ها به‌طور متوسط ۳۰ درصد گوشت، ۶۰ درصد غذاهای فراوری‌شده، ۵ درصد حبوبات و غلات، و تنها ۵ درصد میوه‌‌ و سبزیجات تازه می‌‌خورند. ۹۰ درصد گوشت و خوراک‌‌های فراوری‌شده نیز به دلیل بیش‌ازاندازه پخته شدن، بخش زیادی از مواد مغذی‌‌شان را از دست می‌‌دهند. این رژیم، آمریکایی‌‌ها را به یکی از ناسالم‌ترین و اضافه‌‌وزن‌‌دارترین مردمان جهان تبدیل کرده است. غالب مواد مغذی‌‌ای که ما برای سالم نگاه‌داشتن بدنمان به آن‌‌ها نیازمندیم در میوه‌‌ها و سبزیجات هستند، ولی آمریکایی‌‌ها مقدار بسیار اندکی از این خوراک‌‌های سالم را مصرف می‌‌کنند. بدون مصرف این مواد مغذی، افرادی نظیر فیل موجب شکل‌‌گیری عوارضی گوارشی و مشکلاتی خونی در خودشان، و درنهایت دچار شدن به حملات قلبی و یا سرطان خواهند گردید. ۵ درصد میوه‌‌جات و سبزیجات تازه‌‌ای که آمریکایی‌‌ها به‌طور متوسط می‌‌خورند، اصلاً مقداری کافی نیست.

میوه و سبزیجات جایگاه اصلی اش را از سبد غذایی مردم از دست داده است.

فیل و جو، این ۵ درصد را در طول رژیم آبمیوه‌‌ای شصت‌روزه‌شان به ۱۰۰ درصد رساندند.

آن‌‌ها بدن‌‌هایشان را با مقادیری بالا از مواد مغذی، فوق اشباع ساختند تا به مداوای سریع خودشان کمک کنند، ولی آن‌‌ها می‌‌دانستند که این تازه اول راه است. گرفتن یک رژیم آبمیوه‌‌ای، راه‌حلی سریع و نهایی نبوده است، بلکه این صرفاً روشی برای کمک به مداوای سریع بدن‌‌هایشان بوده است. آن‌‌ها می‌‌بایستی برای سلامت باقی ماندن، تغییراتی ماندگار را در نحوه‌‌ی قبلی خوردوخوراکشان و شیوه‌‌ی زندگی پیشینشان اعمال کنند. پس‌ازاین رژیم، آن‌‌ها هر از چند گاهی از آن غذاهای ناسالم نیز می‌‌خوردند، ولی عمدتاً بر خوردن میوه‌‌ها و سبزیجات تازه تمرکز کرده بودند. هردوی آن‌‌ها اکنون از سلامتی بیشتری برخوردارند و چند بار در هر سال، رژیم‌‌های آبمیوه‌‌ای کوتاه ده‌روزه نیز می‌گیرند.

آن‌‌ها دیگر برای اورتیکاریا و سایر بیماری‌‌هایشان دارو مصرف نمی‌‌کنند. آن‌‌ها حالا دارای کلسترول‌‌ و فشارخون پایین‌تری هستند و از انرژی بیشتری برخوردارند. هردوی آن‌‌ها هم از درون و هم از بیرون سالم‌تر شده‌‌اند، ولی فیل بیشترین بهبودی‌‌ را حاصل کرده است. او پس از رژیم دوماهه‌‌اش و سپس عمدتاً خوردن میوه‌‌ها و سبزیجات به مدت شش ماه، اکنون از یک خرس عظیم‌‌الجثه‌‌ی ۱۹۵ کیلوگرمی به مردی صرفاً ۱۳۵ کیلوگرمی تبدیل شده است. زمانی که او این رژیم را آغاز کرد، حتی پیمودن مسافتی کوتاه به‌صورت پیاده برایش کاری دردناک و دشوار بود. او آن‌قدر چاق بود که از مواجهه با فرزندانش شرمسار می‌‌شد. ولی حالا او با پسرش می‌‌دود و فوتبال بازی می‌‌کند. فیل شغل رانندگی کامیون را کنار گذاشته و اکنون، کارگاه‌‌هایی را برای الهام‌‌دهی به افراد در جهت تغییر نحوه‌‌ی خوردوخوراکشان و همچنین متحول ساختن زندگی‌هایشان برگزار می‌‌کند. برای کسب اطلاعات بیشتر در این رابطه، فیلم جو به نام «چاق، بیمار و تقریباً مرده» را ببینید.

متن انگلیسی درس

مشارکت‌کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.